پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت بیست :
-واقعا؟
دیگران او را بهتر از خودش میشناختند. زودتر از حرفی که زد پشیمان شد:
-اگه مالی نیس بیفت دنبال همین هلدینگا.
-دستور ندارم.
-خب برو تقاضا بده دستورشو بگیر.
عالمی قوسی به لبش داد و گفت:
-بدم نمیاد یه مدتی تو کلکلات شریک باشم. ولی یه پرونده رو نمیدن دست دوتامون. نمیدونی؟
تلفنش زنگ خورد. در حال نگاه کردن به صفحهاش در جواب عالمی گفت:
-حالا تو سنگ بندا
مطالعهی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۶۷ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
آمینا
00قلمتو دوست دارم مخصوصا که بعضی اصلاحات رو ترکی مینویسی (البته خودم یزدیم) 👌🥰😊